روزانه هايت (٣)
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام طاها جان، پسر گل و دوست داشتنى مان
الان كه برايت مينويسم مشغول بازى با اسباب بازيهايت هستى و به لطف خدا دو سال و يك ماه دارى
عاشق بازى هستى و بازى كردن نقش پيشى، بعضى روزها پيشى ميشوى، عين پيشى راه ميروى و عين پيشى غذا ميخورى، نقاشى كردن را هم خيلى دوست دارى
ماشاءالله ارتباط اجتماعى خيييييلى خوبى دارى، عاشق بچه هايى و تا يه بچه ميبينى ميرى سمتش و مشغول بازى باهاش ميشى، اكثرا هم تو بازى با بچه هاى ديگه نقش رهبر رو دارى و با اين سن كمت ميخواى مديريت اوضاع دست خودت باشه
هنوز خوب صحبت نميكنى و فقط كلماتى كه خودت بلدى و دلت ميخواهد را ميگويى نه انها كه بهت ياد ميدهيم، مثلا هرچه بابا ميگويد بگو طاها، نميگويى و اعتراض هم ميكنى
از بيحوصله بودنمان خوشت نمى آيد و وقتى بى حوصله باشيم تو هم حوصله ات سر مى رود و از اينكه مشغول كتاب و كامپيوتر و كارهاى شخصى باشيم خوشت نمى آيد و گاهى آنقدر سربه سرمان ميگذارى كه يا صدايمان در مى آيد و يا از كارمان پشيمان ميشويم
الان كه اينها را مينويسم به روزى فكر ميكنم كه براى خودت مردى شده اى و با خواندن اين سطرها حس و حال خوبى پيدا ميكنى و لبخند رضايت بخشى بر لبانت نشسته
ان شاء الله تنت سلامت باشد و در كنار بابا و من بهت خوش بگذرد