سيد طاها سيد طاها ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دنياى زيباى سيد طاها

روزانه هايت و خطرات ٢

1394/8/5 15:17
نویسنده : ح
70 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام به پسر خوب و نازنينمون

اميدوارم روزهاى كودكى براى همه بچه ها و از جمله طاهاى گل ما به خير و خوشى و سلامتى بگذره و هميشه دلهاتون و لبهاتون شاد و خندان و تنتون سلامت باشه

.؛.……………

براى سرگرم كردنت هنوز هم در تلاشم، احساس ميكنم كم است، بازى هايت كم است بايد بيشتر بازى بلد شوم، بايد بيشتر باتو بازى كنيم، (هم من و هم بابا) روزهاى كودكى ات به سرعت ميگذرد و اين برايم دغدغه است كه آيا فرزندم آن طور كه بايد كودكى ميكند؟

بنظرم يك مادر خوب بايد روزانه يك ليست داشته باشد، ليستى شامل بازيها و سرگرميهاى مختلف كه قرار است در ان  روز كودك را با آنها مشغول كند، ان شاء الله من هم بايد چنين ليستى  بطور روزانه داشته باشم 

…………………

جديدا روى زمين چهار دست و پا ميروى و ميو ميو ميكنى و اداى پيشى رو (البته خودت ميگى فووووو) درميارى،منم از دستت فرار ميكنم و كلى خوشت ميادفرشته

ازوقتى بزرگتر شده اى بعضى روزها هر چه ميگويم برو بالا به مادر هم سر بزن نميروى، صبر ميكنى يه مواقعى با بابايى ميرى بالاشاکی

اين روزها گلاويز شدن هايمان هم براى خودش جالب است،از تو اصرار كه فضولى كنى و دست به همه جا و همه چيز بزنى و از من هم انكار ،كاريش نميشود كرد،كمى من با تو راه مى آيم، خيلى كم هم تو با من راه مى آيى و بالاخره به يك توافق زوركى ميرسيمعینک

در مورد غذا خوردنت هم راضى ام و خيلى بدغذا نيستى، خداروشكر اكثر غذاها را ميخورى،شايد يكى از دلايل بد غذا نشدنت هم اين باشد كه از كوچيكى خيلى وقتها خودت غذايت را ميخوردى و على رقم اينكه كثيف كارى ميكردى اما از غذا خوردن لذت ميبردى و هروقت هم كه ميل نداشتى اصرارى به غذا خوردنت نميكردميم،الان هم گاهى كه غذا برايت ميكشم ميروى سمت فريزر و ميگى (نون به ) ،دوست دارى نون هم كنار غذا باشهزیبا

هر دوره اى خطرات خاصى بر سر راهت قرار ميگيرد و گاهى جلوگيرى از اين خطرات اجتناب ناپذير است،فقط خداست كه حافظ هست، مثلا چند روز پيش سرت بين ميله هاى راه پله گير كرده بود و به زور در آوردمش ولى رنگت از ترس زرد شده بود،يا يه روز با بابايى برديمت گردش و با اينكه مراقبت بوديم با صورت خوردى زمين و صورتت خونى و زخم شد، يا يه روز تو حياط چهارچوب آهنى بزرگى رو كه بابا خريده و گذاشته بود حياط رو انداختى و خدا بهمون رحم كرد كه روى سرت نيفتاد ولى بازم كلى ترسيدى چون صداى خيلى بلندى داشت،بيشتر از اين ادامه نميدهم فقط ميخواهم بدانى چه خداى مهربان دارى كه مراقبت است، خدايا شكرت،خدايا خودت مراقب همه بچه ها باش،آمين يا رب العالمينآرام

پسندها (1)

نظرات (0)