يادداشت هاى مامان
سلام عزيزم، اميدوارم هميشه سلامت و شاداب باشى
راستش اين روزها خيلى سرم شلوغه، مثل قبل نميتونم زياد ببرمت بيرون، يا برات وقت بزارم، البته سعى ميكنم كه كم و كسرى نباشه ...
ما شاء الله خيلى بزرگ شدى،عقل و فهمت هم خيلي خيلي بيشتر شده، هميشه همه كارهات دوره اى هست ، مثلا يه دوره واقعا بداخلاق شده بودى، هرروز صبح زود با نق و بهانه از خواب بيدار ميشدى و تا شب بداخلاقي ميكردى، ولى خداروشكر بهتر شدى، برنامه خوابت هم بهتر شده صبح ها بالاخره تا ساعت ٨ يا ٩ ميخوابي ، ظهر ها همينطور...
مشغوليت هات بيشتر كشف و كنجكاوى در وسايل من و باباست، به عكس انداختن هم خيلى علاقه دارى، امروز ديدى يه جرثقيل تو كوچه هست و دارن لوله آب و درست ميكنن و چون اين صحنه برات جالب بود خودت رفتى و دوربين برداشتى و ميخواستى عكس بگيرى ، فقط بلد نبودى چطورى...
خيلي احساس ميكنى بزرگ شدى، و دوست دارى همه كارات مثل ما باشه، دايم ميگى من بزرگم ، بعد بايد باهات بزرگونه برخورد كنيم...
فعلا حسابى خوابم گرفته، تو هم خوابيدى بالاخره
تا بعد....