سيد طاها سيد طاها ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

دنياى زيباى سيد طاها

يادداشت هاى مامان

1395/5/15 23:20
نویسنده : ح
125 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحيم

سلااااام ، سللاااام به طاها جان، امانت خدا... 

خداروشكر احوالاتت خوبه.. 

پسر عزيزمان، نميدونم كى و كجا، ولى منتظر روزى هستم كه خودت يادداشت هاى منو بخونى ... تصور اينكه يه روزى براى خودت مردى شدى و اين نوشته هارو ميخونى منو به وجد مياره...ًنميدونم تصوير ذهنى من از تو با واقعيت چقدر نزديكه ولى خب تصورت ميكنم ، تصور روزى كه يه " مرد واقعى " شدى ... 

اين روزها هم مشغول گذران كودكى خودت هستى، وقتهايى كه به رفتارهاى كودكانه ات نگاه ميكنم درسهاى قشنگى ميگيرم و ميبينم كه دنياى كودكى خيلى خيلى خيلى زيباتر و خالص تر و پاك تر و با صفاتر از دنياى آدم بزرگ هاست، آدم بزرگ هايى كه هركدوم غرق مسايل كوچيك و بزرگ زندگى شدن و از كودك پاك و خالص و باصفاى درونشون غافل هستن... عزيزم دنياى آدم بزرگا خيلى دنياى قشنگى نيست، اميدوارم هرچقدر هم كه بزرگ شدى اين دنياى قشنگ كودكى ات رو با خودت همراه داشته باشى و هميشه سراغشو بگيرى...

اين روزها تغييرات زيادى ميكنى، امروزت با ديروزت يكى نيست، ماشاء الله سرعت تغييراتت زياد شده و وقت نميكنم همرو ثبت و ضبط كنم... خوابت هم دوباره كم شده، شبها به زور ميخوابى و صبح ها زود بيدار ميشى... صبح ها هم وقتى بيدار ميشى مياى به من ميگى بيدار شو ديگه، منم بهت ميگم بيدارم، ميگى نه پاشو راه برو ديگه...براى همين وقتى بيدار باشى هيچ جوره نميشه بخوابم...

راستى گاهى وقتا برام گل ميچينى و بهم ميدى، اين كارت برام خيلى دوست داشتنى هست، اين گل رو هم تو برام چيدى و يه روز كه خيلى اذيت كردى اومدى بهم دادى و منم واقعا خستگيم در رفت...با همه شيطونى ها و بازيگوشى هات پسر با محبتى هستى و در كل از اينكه به كسى چيزى بدى خوشت مياد...ماشاءالله

جديدا تا ميريم اتوبان همت ميپرسى برج ميلاد كو؟ازش دوريم؟ خيلى دوست دارى ببينيش،گاهى هم وقتى شب ميريم بيرون از نزديكاى خونمون، كه فاصله اش تا برج ميلاد كم نيست و كوچيك ديده ميشه ، بهم نشونش ميدى و ميگى اوناهاش برج ميلاد... بابا هم بهت به تركى ميگه (يانير يچير) تو هم با باز و بسته كردن چشمات مثلا اداى چراغ هاى برج ميلاد و در ميارى.. 

بعضى وقتا هم دوست دارى اداى خريد كردن و در بيارى، ديروز يه كلاه گذاشتى سرت و عينك زدى و گفتى من ميرم خريد، ميرفتى خريد ميكردى و پولشو ميدادى و دوباره ميامدى...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)