روزهاى مادرانه

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام به آقا طاهاى عزيزمون كه برايمان بسيار عزيز و دوست داشتنى است... 

شيطنت ها و كنجكاوى هاى كودكانه ات هنوز هم ادامه دارد، البته عاقل تر شدى، علاوه بر آنها اين روزها حرف زدنت هم زياد شده و دائم يا سوال ميكنى و يا خودت حرف ميزنى، در حدى كه گاهى احساس ميكنم سرم خالى شده، اسم هر وسيله اى هم كه ندانى و نتوانى بگويى رنگش را ميگويى و اندازه اش را... خرابكارى هايت كمى كمتر شده ولى باز هم گاهى مارا با كارهايت غافل گير ميكنى...با اين وجود از آنجا كه هرچه كودك شيطنت و كنجكاوى اش بيشتر باشد بهتر و باهوش تر است ماهم از اين بابت خوشحاليم و زحماتى كه برايت ميكشيم برايمان شيرين است...

كمى خوابت كم است، شبها ساعت ١١ يا ١٢ ميخوابى و هرروز ساعت ٦ صبح و حتى گاهى زودتر بيدار ميشوى،فقط خداروشكر به سحر خيزى عادت دارم وگرنه با اين وضعيت خوابيدنت خيلى بيشتر از اينها اذيت ميشدم،روزها هم به زور عادت كرده اى كه يك الى دو ساعتى بخوابى...

به سلامتى دو سال و شش ماهت شده، كمى اين روزها بدخلقى هم ميكنى و زود بهت بر ميخورد، كه نياز به صبورى و مهربانى بيشتر ما دارد تا اين دوران را به خوبى پشت سر بگذارى،وابستگى ات به من بيشتر شده و دائم دوست دارى پيش من باشى،كه من هم به عنوان يك مادرخوب سعى ميكنم كمى وابستگى ات به خودم را كمتر كنم و از بابا هم كمك ميگيرم... مثلا هفته پيش دو ساعت رفته بودم كلاس و شما پيش بابا بودى و وقتى آمدم فهميدم حسابى بى تابى كردى...براى بيرون رفتن خيلى محدود شده ام و هرجا ميخواهم بروم بايد كلى حساب و كتاب كنم و خيلى وقت ها از رفتن منصرف ميشوم... اما همه اينها مى ارزد به بودنت، به يك لحظه شادى و خوشحالى ات، و تو نعمتى هستى كه خدا به ما عطا كرده ...

خدارا بابت وجود نازنيت شكر ميكنم و اميدوارم به لطف خودش عاقبت و آينده خير و روشنى در انتظار همه كودكان و از جمله سيد طاهاى عزيزمان باشد و وجودت و قلبت سرشاز از عشق به خدا و پاكى و خير باشد... آمين يا رب العالمين.

مادرانه دوستت دارم