روزهاى مادرانه(٢)
بسم الله الرحمن الرحيم سلام هديه خداوند، طاهاى عزيزم حدودا دو سال و چهار ماهت شده، بزرگ شدى ، خيلى زودتر از تصور ما، انگار همين تازگى ها بود كه سه ماهه تو را باردار بودم و به بابا ميگفتم كاش زودتر اين دوران بگذرد و به دنيا بيايد، و او هم ميگفت، عجله اى نيست ، بگذار زندگى اش را بكند.. ميدانم كه ان شاء الله روزى، تو خود به تنهايى خواننده اين حرف ها هستى و آنگاه خواهى فهميد كه هميشه همه چيز خيلى زودتر از تصور ما ميگذرد.... اى كاش به رضاى خدا و خوش و با وجدانى آسوده بگذرد.... اميدوارم زمانى كه خواننده حرف هاى مادرت هستى، زندگى ات سرشار از زيبايى و خوشى و سلامتى باشد و همه اينها در قالب معنويتى آميخته به عشق معبودت باشد......
نویسنده :
ح
22:56